گم شدند آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها ازدحام پر هیاهوی خیابانهای بی برگشت ودختری که گونه هایش را با برگ های شمعدانی رنگ زده آه اینک زنی تنهاست و این منم زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد .
آه..........!
که چقدر دلم گرفته است. ای زیبای زندگی من !مرا در این کوچه ی تنهایی در این زمان که همه ی جهانیان به من درود گفته و خورشید چادرش را بر سر کرده و زمانی که شب قامتش را به همگان عرضه داشته تنها مگذار و آغوش گرمت را برای منی که عآشق حرارت نفست هستم باز کن
تقدیم به تویی که تمام وجود مرا تشکیل می دهد