زندگی زیباتر از ان چیزی است که تصورش را می کنی
زندگی جویباری است که همواره جاری است.زندگی آسمانی است که گاه آفتابی و گاه ابری است.زندگی طنین باران در روح طبیعت است.زندگی راز گل سرخ است.زندگی دفتری است پر از خاطرات تلخ و شیرین زندگب شور جوانی است.
زندگی عشق یک کودک به اسباب بازی است.زندگی عشق مادر و پدر به فرزند است.زندگی فرصت زیبایی عبادت نماز و راز و نیازبا خداست
اما اشک های من و تو درد و دل این زندگی است.
بستگی دارد که در کاروان بی رحم زندگی به دنبال چه هستی؟؟؟
آیا هر روز بر سر سجاده ی نمازت به حال حسین درد کشیده گریه می کنی یا این که لب پنجره ی انتظار به دنبال عشق گمشده ات می گردی؟
یا.............................؟
نمی دانم ولی بزرگی به من می گفت هیچ چیز در این دنیا ارزش بارش اشکهایت را ندارد .
او این را می گفت ولی هرگز به آن عمل نمی کرد.
هر گاه که آسمان گریه می کرد دلم هوایش را می کرد روزگاری با خود به تنهایی قناعت می کردم اما هر بار که حرفی از او به میان میامد اشک درچشمانم حلقه میزد.آخرین بار که نگاهش در نگاهم خیره ماند طاقت نیاوردم.
کودکی برای اسباب بازی گریه می کرد عارفی دیدم برای دوری از معشوق گریه می کرد اما گریه های من برای چه چیزی است؟
برای کسی گریه می کنم که حتی از محبت کردن به من دریغ می کند؟
هیچ وقت در زندگیم تنها نبودم اما همیشه احساس تنهایی با من یار بود!!!!!
حال که دیگر حتی از شنیدی صدایش محروم شدم به کجا پناه برم؟؟؟حال که دیگر کشتی وجودم رو به خرابی است با چه رویی به سوی خدایم بر گردم؟کاش لنگر امید را در بندرگاه دیگری می انداختم!!!کاش صفحه ی دیگری از کتاب زندگانی را باز می کردم که این گونه در پس جاده ی بی انتهای زندگی حیران نمی ماندم !!!!کاش هنگامی که می خوستم دلم را برای وجود زیبای تو باز کنم به صدای دل انگیز اعماق وجودت بیشتر گوش می سپاردم!!!!
اما هیچ یک از این گریه ها و آه های من سودی ندارد!!!!
بارها گفتم باری دیگر خواهم گفت با تمام بدی هایت در حقم وجودت را از خدا خوستارم تو را بعد او می پرستم و تا زمانی که زنده خواهم بود هرگز تو را به باد سرنوشت نخواهم سپرد زیرا که روزی به تو قول دادم که جزئی از وجودم شوی تو هرگز این را نفهمیدی که نه تنها نیمی از وجود منی بلکه تمام وجودم را از آن روز به تو سپردم.
دیگر اشکهایم امانم نمی دهد پس تو را ای زیبایم به دست خالق هستی می سپارم و خوشبختیت را از او خواستار می شوم.....................
الهی...!
من غریبم در این بیابان تنهایی و ذکرتو تنها غریب من است ومن باذکر تو الف گرفته ام زیرا که غریبیا غریب الف بگیرد.
الهی شیرین ترین عطاها در دل من رجای تو خداوند است و خوش ترین سخن ها بر زبان این گنهکار ثنای توست و دوست ترین وقت ها بر این بنده ی مسکین گنهکار لقای توست.
الهی مرا عمل بهشت نیست و طاقت دوزخ ندارم.اکنون کار با فضل تو افتاد.
خدیا!!!
تو را با آن فرشتگانی که در آسمانهایت جایشان دادی و از زمین خود برترشان بردی و تو را به بندگانت عطا کردی مرا از بیابان تنهایی نجاتم ده!!!!!!!!!