سلام دوستان به خاطر تاخیر مرا ببخشید این مطالب را که از سایتی گرفتم تقدیمتان میکنم:

ای ستاره آسمان شب های تیره و تار من، با این فاصله ای که بین من و تو میباشد

چگونه بوسیدن آن چهره درخشانت میسر است؟

ای مهتاب آسمان شبهای دلتنگی من، با این فاصله ای که بین من و تو میباشد چگونه پاک کردن آن اشکهای روی گونه درخشانت میسر است؟ ای آسمان آبی من، بین من و تو فاصله ای است، پس چگونه دستم را بر روی گونه نازنینت بکشم و تو را نوازش کنم؟

آری من ستاره می شوم و به آسمان زندگی می آیم تا بر چهره درخشانت بوسه بزنم

آری ای مهتاب من، پرنده شبانه می شوم تا به آسمان بیایم و آن اشکهای پر از مهرت را از روی گونه های درخشانت پاک کنم

و ای آسمان آبی ام، خورشید می شوم تا در دل آبی و پر ازعشقت برای همیشه بنشینم، شب را با آن وسعت آبی ات آشتی میدهم تا برای همیشه آبی بمانی

دلم به درد آمده از این فاصله، دلم به درد امده از این انتظار ودوری بین ما

ای ستاره درخشانم شبها با دیدن تو آرام می شوم، و ای آسمان روزها نیز که دل آبی ات را میبینم عاشق تر از همیشه می شوم

چگونه میتوانم دستانت را در دست بگیرم وقتی بین ما اینهمه فاصله است؟

انتظار میکشم تا شاید خداوند بالهایی را به من هدیه دهد که با این بالهای پر غرورم به سوی تو پرواز کنم و دستان گرمت را در دست بگیرم

کاش تو ای آسمان من، دل آبی ات ابری شود و از گونه هایت اشک بریزد تا شاید قطره ای از اشکهایت بر گونه من بریزد تا احساس آرامش وعاشقی کنم

کاش تو ای ستاره من، فرشته ای بیاید و تو را در سبد بگذارد و آن سبد پر از محبت و عشق را به من هدیه دهد

و کاش ای خورشید من، کاش غروب عاشقی زودتر فرا رسد تا زمانی که در پشت کوه ها میروی و به زمین نزدیک می شوی احساس نزدیکی با تو داشته باشم

ای خورشید من غروب ها را خیلی دوست دارم چون تو بیشتر از همه لحظه ها به من نزدیکتری و میتوانم چهره ات را از نزدیک ببینم

سپیده آسمان را نیز دوست دارم چون سحرگاه از پشت کوه ها بیرون می آیی و سلامی عاشقانه به من میکنی

ای خورشید من، از ظهرهای تابستان نفرت دارم، چون تو در آن زمان در بلندترین نقطه آسمان میدرخشی

انتظار می کشم، تا شاید پرنده یا ستاره یا خورشید شوم، و یا شاید هدیه ای به من برسد که تو را بیشتر از همیشه در کنار خودم احساس کنم و ببینم

شاید در خواب ستاره یا خورشید و یا پرنده شوم، اینک که اینها همه یک رویا و یک احساس عاشقی است پس ای آسمان آبی ام، من خودم را به آتش می کشم تا باد عاشقی آن دود غلیظ مرا که از سوختنم به سویت بلند میشود به سوی تو بیاورد تا بتوانم تو را احساس کنم و برای مدتی آن دود که از تن سوخته ام بلند شده است در دلت بنشیند و بعد نیز از این دنیا وداع بگویم آری من برای رسیدن به تو جان خواهم داد.
                                       
                                                              از سایت خلوت.کام

نظرات 5 + ارسال نظر
پدرام جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 05:38 ب.ظ http://www.snoopcatt.tk

با سلام خدمت دوست عزیزم من وبلاگتو دیدم خیلی جالب بود احتمالا از مال من حرفه ای تره ولی من دوست دارم با شما تبادل لینک کنم اگه مارو قابل دونستی لینکمو بزار حالا لوگو پیشکشت اما اگه شما بخواهید لوگوی شمارو میزارم و در ضمن اینی که برای شما نوشتم برای هرکسی نمینویسم چون دیدم وبلاگت به طور حرفه ای ساخته شده هرچه سریعتر میخوام باحات تبادل لینک کنم.

علی جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 05:38 ب.ظ http://golesadbarg.blogsky.com

دل من دیر زمانی است که می پندارد:
"دوستی" نیز گلی است،
مثل نیلوفر و ناز،
ساقه ترد و ظریفی دارد.
بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد
جان این ساقه نازک را
- دانسته -
بیازارد!
در زمینی که ضمیر من و توست،
از نخستین دیدار ،
هر سخن ، هر رفتار ،
دانه هایی است که می افشانیم.
برگ و باری است که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش " مهر" است .

وبلاگت خیلی قشنگه از مطالبش لذت بردم. موفق باشی

من چهارشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 05:48 ب.ظ

وبلاگ خوبی داری

هما سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 06:37 ب.ظ http://silent.mihanblog.com

بلاگ جالبی داری موفق باشی - به ما هم سری بزن

حسام سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:24 ب.ظ

عزیزم حرف نداشت................عالی....ولی تو میدونی من اینو تو چه حالی خوندم؟........عزیزم مراقبه خودت باش....تو ماله خودت نیستی............بوسسسسسسسس....
حسام...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد