-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1385 07:11
سلام بچه ها نمیدونم چرا وبلاگم قاط زده؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 اسفندماه سال 1384 07:38
هفت بار روح خویش را تحقیر کردم: اولین بار: هنگامی که برای رسیدن به بلند مرتبگی٬ خود را فروتن نشان می داد. دومین بار: آن هنگام که در مقابل فلج ها می لنگید.سومین بار:آن زمان که در انتخاب خویش بین آسان و سخت٬ آسان را برگزید. چهارمین بار:وقتی که رتکب گناهی شد و خویشتن را تسلی داد که دیگران هم گناه می کنند.پنجمین بار:آن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1384 17:08
سلام دلم برای همتون تنگ شده !!!! خوهش میکنم من رو ساپرت کنین با نظراتتون که هنوز هم وبلاگ من رو می خونید!!!! به خدا می سپارمتون.....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مردادماه سال 1384 16:39
سلام می دونم که خیلی وقته که بی معرفت شدم آخه چی کار کنم ؟؟؟ هر وقت که میام بنویسم همش درد و گریه اس..................................................... نمی دونم فقط این رو می دونم که تابستون بدی رو داشتم عزیزان برام دعا کنید زیاد همگیتون رو به خدای بزرگ می سپارم از این به بعد دوباره میام به وبلاگ نویسی پس با حرفاتون...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 خردادماه سال 1384 16:39
با صداش بود که بیدار شدم !!!غرغر می کردم اما خوشحالم بودم از این که بیدار شدم دلم براش خیلی خیلی تنگ شده بود٫ آخه غرورم نمیذاشت یادم بمونه که چه کارهایی برام کرده!! پس پا شدم از این که یه بار دیگه اومده سراغم براش اشک ریختم..... تویی که داری الان این رو می خونی هم مثل منی یا این که همیشه باهاش بودی همون طوری که که هیچ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 خردادماه سال 1384 16:02
آنها که به سر در طلب کعبه دویدند چون عاقبت الامربه مقصود رسیدند رفتند،رفتند در آن خانه که بینند خدارا بسیاربجستند خدارا، ندیدند چون معتکف خانه شدند ازسر تکلیف ناگاه،ناگاه خطابی هم ازآن خانه شنیدند که ای خانه پرستان که ای خانه پرستان چه پرستید گل وسنگ؟ آن خانه پرستیدکه پاکان طلبیدند!!! ما زبالاییم وبالا رویم ما...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1384 15:13
سلام مدت زیادی بود که دست به قلم نزده بودم که آهنگهای رنگین زندگی باری دیگر مرا به نوشتن وا داشت تا این که باری دیگر کلمات را در کنار یکدیگر قرار دهم و به مهمانی الفبا بروم. روزی از کنار رودی می رفتم دلم بد جوری گرفته بود که صدای دخترکی را شنیدم که گریه می کند و از می لرزد!!!!او را در آغوش گرفتم (چهره ی معصوم و پاکی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 خردادماه سال 1384 18:47
توی این شبای تلخ و سوت و کور بیا تا خورشید و پیدا بکنیم اگه امروز و گرفتن ازمون بیا فکری واسه ی فردا بکنیم بجه ها نظر و موضوح بدین!!!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1384 23:37
دهان دختر زیبا تهی ز دندان است که هر شکسته دندان بهای یک نان است !!! هیچ کس فکر نکرد که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست و همه مردم شهر بانگ برداشتن که چرا سیمان نیست؟ و کسی فکر نکرد که چرا ایمان نیست؟ و زمانی شده است که به غیر از انسان هیچ چیز ارزان نیست!!!! گوهر خوذ را هویدا کن !!!کمال این است و بس!!! خویش را در...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1384 17:54
سلام خوبین؟؟؟؟ می دونم که خیلی وقته که منتظر مطلب من بودین اما دیر شد ببخشید آخه امتحان های ترم دارم و بعدش هم کنکور و مرور درس هایم !!! کم اینترنت میام ولی سعی می کنم زودتر مطلب براتون بذارم. این مطلب رو برای همه ی عزیزهایی که به من افتخار میدن و وقتشان را می زارن تقدیم می کنم: می دونی تنها بودم توی اشکهای بارون بود...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 فروردینماه سال 1384 15:14
سلام بچه ها موضوح جدید بدین مرسی.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 فروردینماه سال 1384 17:30
سلام دوستان به خاطر تاخیر مرا ببخشید این مطالب را که از سایتی گرفتم تقدیمتان میکنم: ای ستاره آسمان شب های تیره و تار من، با این فاصله ای که بین من و تو میباشد چگونه بوسیدن آن چهره درخشانت میسر است؟ ای مهتاب آسمان شبهای دلتنگی من، با این فاصله ای که بین من و تو میباشد چگونه پاک کردن آن اشکهای روی گونه درخشانت میسر است؟...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1384 16:05
سلام با تبریک به شما گلا برای نوروز از یکی از دوستام این رو تقدیمتون می کنم: باز کن پنجرهها را که نسیم ....روز میلاد اقاقی ها را ...جشن میگیرد و بهار ...روی هر شاخه کنار هر برگ ....شمع روشن کرده است ...همه چلچله ها برگشتند...و طراوت را فریاد زدند ....کوچه یکپارچه آواز شده است ...و درخت گیلاس....هدیه جشن اقاقی ها را...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 اسفندماه سال 1383 23:21
سلام دستاهای گرم کوچکت رو می گیرم ای رویای بی کسی ام........ اون وقتها که توی عشقش غرق بودم وقتی می اومدی پیشم از همه چی گله داشتم. اما حالا که توی این صفحه ی زندگی خودم تنهای تنها باید این قصه رو ادامه بدم. دارم تازه باهات آشنا میشم دنیای عجیبی داری می دونی موقعی که خواستم این کتاب رو باز کنم اونقدر از خوندن اون کتاب...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 اسفندماه سال 1383 01:03
سلام اومدم این بار به تنهاییم سلام کنم.اومدم این بار من باشم خوده خودم که اونو تو آغوشم میگیرم. یک متن ناز فردا از دنییای تازم میزارم براتون.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1383 22:46
سلام بچه ها موضوح بدین.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 اسفندماه سال 1383 15:46
میدونی به ابرها گفتم که دوستش دارم تا به خاطرش ببارن ولی باریدنشان فایده نداشت به رزهای سرخ گفتم تا جمع بشن و اون ها را تقدیمت کنن....... اما حال بهت می گم که تمام وجودم تقدیمت می کنم بهت می گم حالا که می خواهم زندگیم و خوشبختیهام و تقدیمت کنم بیا و برای آخرین بار نگاه زیبا و آن نفسهایت که جز وجودم است را به من بسپار...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 بهمنماه سال 1383 14:18
سلام خورشید طلوع کرد و به دنبال تو گشت باران بارید و به خاطر نبودنت اشکهایش را به من سپرد و آسمان آبی شد تا تو آرامش را بیابی و با قدرتت بایی. ای زیبای من اگر نمی خواهی که گرمای وجودت همیشه یاور غصه هایم باشد بگذار تا دقایقی دستهای سردم را با حرارت وجود تو گرم کنم و سفره ی تنهاییم را در کنار تو باز کنم. امروز که همه...
-
معمای زندگی
چهارشنبه 21 بهمنماه سال 1383 21:57
زندگی زیباتر از ان چیزی است که تصورش را می کنی زندگی جویباری است که همواره جاری است.زندگی آسمانی است که گاه آفتابی و گاه ابری است.زندگی طنین باران در روح طبیعت است.زندگی راز گل سرخ است.زندگی دفتری است پر از خاطرات تلخ و شیرین زندگب شور جوانی است. زندگی عشق یک کودک به اسباب بازی است.زندگی عشق مادر و پدر به فرزند...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1383 15:42
سلام بچه ها موضوح بدین. منتظرم
-
منم که دیده به دیدار کردم باز.......
پنجشنبه 8 بهمنماه سال 1383 23:13
الهی...! من غریبم در این بیابان تنهایی و ذکرتو تنها غریب من است ومن باذکر تو الف گرفته ام زیرا که غریبیا غریب الف بگیرد. الهی شیرین ترین عطاها در دل من رجای تو خداوند است و خوش ترین سخن ها بر زبان این گنهکار ثنای توست و دوست ترین وقت ها بر این بنده ی مسکین گنهکار لقای توست. الهی مرا عمل بهشت نیست و طاقت دوزخ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 بهمنماه سال 1383 20:34
کودک و خدا کودک نجوا کرد: خدایا با من صحبت کن.... و یک چکاوک در چمنزار آواز خواند..... ولی کودک نشنید....... پس کودک فریاد زد: خدایا با من صحبت کن .... و آذرخش در آسمان غرید..... ولی کودک باز متوجه چیزی نشد....... سپس کودک فریاد زد: خدایا به من یک معجزه نشان بده .... و یک زندگی متولد شد..... کودک نفهمید....... کودک در...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 بهمنماه سال 1383 21:10
سلام بچه ها دیشب که آسمون عشقش بهم سلام کرد نگاهش را در نگاهم جا گذاشت فکر نمی کردم که دوباره لیلی قصه های تنهاییم بشه. تازه داشتم نگاه هاشو نفسهاشو و....................... فراموش می کردم ولی نشد که زنگیم بدون وجودش رنگ تازه ای بگیره نشد که اون و به باد صبا بسپرم می دانم که صدای منو نمی شنوه می دونم که نگاهم و باور...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 بهمنماه سال 1383 22:24
آّه که دلم بد جوری برایش تنگ شده !!!! از هر چه که می گذرم باز هم به او می رسم. لب حوض حیاتم بی ماهی شده است.خواستم که بودنم را وجودم را فراموش کنم.خواستم که به دریای تنهایی پا نهم. کمی پیش رفتم در نگاهم حس ترس را می دیدم و در اعماق وجودم صدای نفسهایش را با گرفتگی صدایم می شنیدم . روزی با خود می گویم به دریا خوهم رفت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 دیماه سال 1383 21:49
می دانی ......! با رفتنش با این که بگویی: اه اگر می دانستی که پس از تو قد نفسهایم قامت شب یلداست و اگر می دانستی که وسعت این بی تابی کشتزار صبوری را خشک می کند ......... ! و یا گریه کردن در حق عشقت نمی توانی کاری را انجام بدهی یا جای خالی او را پر کنی . میدانی بزرگی میگفت:بیا قایق هایمان را ساحل طلوع باشیم و دلتنگی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 دیماه سال 1383 21:41
سلام می دونید بچه ها وقتی که اومدم یه چیزی بنویسم با خودم فکر کردم(البته به پیشنهاد یکی از شماهای گل ) که این هفته موضوح تنهایی باشه !!!!! نمیشه یه وقتی تنها شی؟و درتنهایی خودت به حال روزهای گذشته ات غصه بخوری یا نه . به آن روزات نفرین بفرستی یا به خاطرشون گریه کنی واسه ی همین بود که با خودم فکر کردم موضوع این هفته...
-
سلام بچه ها دوباره یه مطلب دیگه در باره ی عشق
یکشنبه 27 دیماه سال 1383 22:15
عشق محرکی است که باعث تلاش و کوشش خستگی ناپذیر در زندگی می شود و عامل اصلی موفقیتها در زندگی را شروع می کنند هر روز نسبت به روز قبل پیشرفت بیشتری دارند. میدانید به نظر من عشق وسیله ای برای زندگی پاک بی آلایش تر با معنا تر و عشق تا زمانی پایدار است که در زیر چتر عشق حقیقی باشد. بچه ها با خودم فکر کردم امروز که اگه همش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 دیماه سال 1383 15:13
سلام دیگه کم کم داره امتحان ها تمام میشه و یه نفس می کشیم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 دیماه سال 1383 22:20
سلام بچه ها اگر نوشته های باحال خوشگل دارین بزارین توی سایت
-
ای خدای من
شنبه 26 دیماه سال 1383 18:10
از ان روزی که ما را آفریدی به غیر معصیت چیزی ندیدی خداوندا به حق هشت و چارت ز مو بگذر شتر دیدی ندیدی بابا طاهر